-
خدایا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 20:36
فقط تاو میدونی شبا وقتی میخوام بخوابم با چشمای خیس خوابم میبره شبایی هست که تا 2 بیدارم و فقط به زندگی که همش تو افسردگی سپری شده فکر میکنم و گریه میکنم کاش حداقل میتونستم درد دلام رو به یکی از نزدیکام بگم بدون اینکه مسخره شم و یا تحقیر کاش میشد حرفام رو بزنم اونا گوش بدن بدون توجیه کردن کاراشون
-
خدایا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 20:31
-
خدایا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 20:04
سخته که آدم تحقیر شه سخته که آدم دل شکسته شه تا 3 ماه ژیش فقط افسردگی مشکلم بود ولی از اون مدت به بعد دلم شکسته شد اون هم توسط خونواده ادم
-
خدایا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 19:55
به همه بد بین شدم خندم نمیاد حتی ساختگی بعد قضیه ای که احساس کردم تحقیر شدم توسط خونه هر وقت که بهش فکر میکنم فقط و فقط دوست دارم خودم رو بکشم ولی متاسفانه یا خوشبختانه جراتش رو ندارم
-
خدایا
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 19:52
خیلی وقته که همش احساس نا امیدی میکنم موندم تو زندگی خودم شده غم و غصه زندگی یکنواخت آدمایی که حرفشون با دلشون یکی نیست خونواده ای که فکر میکنن بچه فقط نیاز به خوراک و پوشاک داره و هیچ مهم نیست که نیاز روحیش چی هست